سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

دلم را شکاندی، برفتی، نماندی

دلم را شکاندی، برفتی، نماندی
چه بد سر زداز من که غم هدیه دادی

در این غمکده، غم شده مونس من
خوش آن غم که جانا تو در دل نهادی

چنان پاس دارم غمت را در این دل
که در دل شود محو، مفهوم‌ شادی


کنم ناله هر صبح و شام و بگویم
الهی مرادم چه نیکو رساندی

چه دانستم آخر نبینم رخت را
شدم خسته از، این همه نامرادی

خداونــدگارا، چه بد کرده بودم
مرا بر غمِ عشقِ جانان نشاندی

به پیش مزارش بگریم من اکنون
که او رفته اما ز او مانده یادی...

مهدی مکاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد