چقدر محکم و قاطع چقدر دل سنگی
نگاه کن دل تنگ مرا به یکرنگی
فرو نشست نفس های نیمه ام جانا!
تو با خودت سر قلب شکسته می جنگی؟
ندارم هیچ امیدی به خَلق و خُلق کسی
نبود گوش دلم آشنای آهنگی!
به احترام تمام تمایلم به دلت
عبورمی کنم از هر چه ناهماهنگی!
نشست گرد و غبار غلیظ و غمگینی
به قد بغض عمیقی، هوای دلتنگی!
سکوت، سم کشنده است شک ندارم که
بزن سه گاه و همایون، به گوشه ی چنگی!
ببین نبودن چشمت دچار کرده مرا!
شبیه قصه "لیلی" هفت اورنگی.....
محسن صدری نیا