کمانهای به هم پیوستهات پیوند مگر خواهد؟
جدا دخل مرا میآورند همبند مگر خواهد؟
بنوشم آب تلخآلوده را در مکتب موسی
چه باک از کاهن ترساییام سوگند مگر خواهد؟
گره را بستهتر کردی گره افتاد در کارم
رها کن! بافههای زلف مشکی، بند مگر خواهد ؟
فراروی نگاهت گشتهام بیتاب شدم ناچار
تویی معنای اسم و واژهام پسوند مگر خواهد؟
به لطف آن دو چشمت لرزشی در پای من افتاد
مرا زانوی سست بیعصا سربند مگر خواهد؟
به پایت روزگار رقصیدهام هر دم به هر سازی
فلک را مادر پیرم دگر فرزند مگر خواهد؟
بهروزکمائی