سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

کمان‌های به هم پیوسته‌ات پیوند مگر خواهد؟

کمان‌های به هم پیوسته‌ات پیوند مگر خواهد؟
جدا دخل مرا می‌آورند همبند مگر خواهد؟

بنوشم آب تلخ‌آلوده را در مکتب موسی
چه باک از کاهن ترسایی‌ام سوگند مگر خواهد؟

گره را بسته‌تر کردی گره افتاد در کارم
رها کن! بافه‌های زلف مشکی، بند مگر خواهد ؟


فراروی نگاهت گشته‌ام بی‌تاب شدم ناچار
تویی معنای اسم و واژه‌‌ام پسوند مگر خواهد؟

به لطف آن دو چشمت لرزشی در پای من افتاد
مرا زانوی سست بی‌عصا سربند مگر خواهد؟

به پایت روزگار رقصیده‌ام هر دم به هر سازی
فلک را مادر پیرم دگر فرزند مگر خواهد؟

بهروزکمائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد