دریا
خاکستریش را از بغض ابرها به وام گرفته،
و امواجش را از بادها
ای مواجِ سرگشته! هر خروشتان
نوشتهی دستانِ باد است بر صفحۀ بیقرارِ دریا...
باد مکار، در پیچ و تاب نیام های خود،
خروشتان را به بازی گرفته؛
همچو عاشقی که بر سینه ی معشوق نقشِ حسرت میکشد.
آسمان ، خاکستری ابریش را با تو قسمت کرد:
خاکستریِ بغض آلود...
و تو در تلاطم با باد،
خروشی بی پاسخ را
بر ساحلِ خاموشِ روزهایت مینویسی.
سینا علیمرادی