برای رسیدن به فردا
و در راه فردا
بسیاری جان ها داده اند
زمانی واقعی بودند
ولی اینک
نام خود به افسانه ها داده اند
مگر راه فردا
چه چیزش تماشائی است
که دانسته و نادانسته
حتی دست نوشته های تاریخ نسل بشر را
به چاپلوسانی
از جنس حاکمان و کاتبان و قداره بندان
داده اند
در راه فردا
همه انسانها کوشا و
دارای آرزوهایی هستند
ولی افسوس که
بی هدف و هویت
دل به بیراهه ها و راه های تاریک داده اند
با چشمانی بسته و گوشهایی گرفته
زبانشان را هم باقفلی بسته
دل در مسیری ناهموار و ناخوانا
داده اند
در راه فردا
من اسی
خیلی دوست داشتم
تا باشم و ببینم
راه رسیدن به فردایی نوین را
ولی افسوس که
من هم همانند همه انسانها
دارای جان و تنی هستم
که از آغاز تا به پایان در این جهان
در این جان و تن
گرفتاری خاموش و
بی روح و عمل هستم
می بینم راه فردا را
که چگونه طوفانهای نابرابری
انسانها را جدا کرده
از مسیر درست
راه فردا
زمانی بر همگان شیرین و خوش و بادوام
می گردد
که همگان امروزشان را
دست در دستان
خداوند بیداری بگذارند
و قدمهایشان را
در مسیر راه فردوس بردارند
آری تویی که دل به این دلنوشته داده ای
بیدار بمان
و بدان که بخواست خداوند مهر
نزد خوب کسی آمده ای
و دست در دستانش گذارده ای
در راه فردا...
اسماعیل شجاعیان