سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

باز هم دستان سرما ز غنچه گریبان گرفت

باز هم دستان سرما ز غنچه گریبان گرفت
زنجیر زمهریر شکفتن را گروگان گرفت
پوشاندن گلبرگ به تیرگی تا به کی
لطافت شکوفه را نشاید از آن گرفت
چو خورشید فروردین پس زند ابر تیره را
گل افشانی از پیکر این مرغزار نتوان گرفت
بگذار بیفشاند ابریشم مصر زلف دو تا
نشاید از نرگس مست عشوه ی نهان گرفت
گلها برویند و رنگین کمان آید در بهار

جز گلی که رخت او را طفلکی نادان گرفت

تورج امیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد