من یک جنوبی ام
نفت همیشه،
برای شاعرانِ این شهر
غمگین ترین استعاره بود
از فرصتِ نوشتن می آیم،
از نخلی که دست هایش را باد برد
پدری که فریادش را می نوشت:
مرا از خودم برگردانید
رها کنید
آزاد شوم
شبیه خرمشهری درونم
از تالابی شکسته
حیاتِ آب ، می جویم
و مردی که در آن نشخوار می کند
نمی دانم کیست؟
از طایفه ی پاییز نیست؟؟
کافی بود ابو حنیف از دکل هایِ سرد بازگردد
کارون به حواسِ نرسیده ی شب،
نور تعارف کند
با چشم های گِلی
ویرانگی اش را زُل بزند
می گفت: راهی نیست
برگرد
که آفتاب نرمیِ هوا را می جود
بچه هایِ آب را ندیده ای؟
(مادر بزرگم می گفت: بابات دل می زد به دز
می گفتم : آب بچه منو نگیره)
الف همیشه ابتدای آه
من یک جنوبی ام
نفت از دهانم بیرون می زند
سارا چگنی زاده