سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

این باران عجیب میخورد به شیشه

این باران عجیب میخورد به شیشه
این قطره ها بی واسطه می چکد از سقف
این دستها بی حصار می گردد روی اندام تو
و عطرت که تا ابد توی اتاق پیچیده
بانو، بهار پشت این پنجره لانه کرده است

دستهای تو گل
چشمهات بی‌قراری قرار
حضورت گرمای اردیبهشت
و تنت ، وطنم بود

بیرون برف
بیرون باد ، باران
بیرون صدای خیس عابران

اینجا سکوت
سکوتی طولانی
که برگردم و تنها لبخند تو را
حرف بزنم.

نوید جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد